خوێندەوەکانم

چکیده ای از کتاب های خوانده شده

چکیده ای از کتاب های خوانده شده

مطالبی که در این وبلاگ مطالعه می فرمایید گزییده ای از کتاب هایی است که مطالعه کرده ام
امید است که مفید باشد

نظر من درباره ی این کتاب 

در این کتاب با بیان چهار جمله ی کوتاه که اگر هر کسی بتواند آن را سرلوحه ی زندگی خود قرار دهد،هم خوشبختی این دنیا را به دست می آورد هم سعادتمند آخرت خود می شود. هدف بنیادین این کتاب آزادی درونی و شخصی انسان است ؛آزادی ای که اگر به دست نیاید،هیچ آزادی اجتماعی و بیرونی ای نمی تواند جایگزین آن شود یا شاید این آزادی درونی وسیله ی تحقق و سپس تضمین آزادی بیرونی باشد.در سنت تولتک ها،ناوال استادی است که فرد را به سوی آزادی شخصی هدایت می کند.دون میگوئل روئیز ناوالی است متعلق به سلسله ی "سلحشوران عقاب"،و خود را وقف انتقال دانش و خرد تولتک ها به دیگران کرده است.در این کتاب با زبان سلیس و روانی که دارد ؛برای هر مخاطب با هر مقدار از سواد و دانش قابل فهم و درک است.این کتاب یکی از آن کتاب هایی است که می شود به همه هدیه داد.از خواندن این کتاب لذت بردم ،چون باعث شد خودم رو بیشتر بشناسم و غبار و مه ی که بین من و من واقعیم بود نازک تر شد.

                                                         

_هریک از ما در قلمرو زندگی شخصی خویش قادریم باورهای منفی موروثی را به تدریج تغییر دهیم و سهمی در تبدیل این "رویای دوزخی"به "رویایی بهشتی"ایفا کنیم.

_ستاره ها "تونال" و نور بین ستاره ها "ناوال"می نامند.

_اگر کسی کمی بیش از حدی که شما خود را می آزارید ، شما را بیازارد،به احتمال قوی به او اعتراض می کنید یا از او فاصله می گیرید.اما اگر کسی فقط کمی کمتر از خودتان شًما را بیازارد،احتمالاً رابطه تان را با او حفظ می کنید و شکیبایی زیادی نسبت به وی نشان می دهید.

_  اگر با خودتان به شدت بدرفتاری کنید،می توانید تحمل کنید که دیگری شما را کتک بزند،تحقیر کند و با شما مثل یک آشغال رفتار کند.چرا؟چون نظام اعتقادی شما می گوید:"من سزاوار این رفتار هستم.این شخص به من لطف می کند که با من می ماند.من لیاقت عشق و احترام را ندارم.من به اندازه ی کافی خوب نیستم."

_ هرچه عشق به خود در ما بیشتر باشد،کمتر خودآزاری را تجربه می کنیم.خودآزاری نتیجه ی طرد کردن خویشتن است،و طرد کردن خویشتن نتیجه ی داشتن تصویری از کمال است که هرگز نمی توانیم به آن دست یابیم.

_اولین میثاق این است که :با کلام خود گناه نکنید.

_ذهن آدمی به خاکی بارور می ماند که دائماً بذرهایی در آن کاشته می شود.بذرها عقاید، آرمان ها و مفاهیم هستند.شما بذری را می کارید ، اندیشه ای را می کارید که آن رشد می کند.کلام مانند بذر است،و ذهن بشر بسیار حاصلخیز !تنها مشکل اینجاست که اکثراً برای بذرهای ترس حاصلخیز است.هر ذهنی حاصلخیز است،اما تنها برای نوعی از بذر که آمادگی آن را دارد.آنچه اهمیت دارد این است که ببینیم ذهن ما برای چه نوع بذرهایی حاصلخیز است ،و آن را برای دریافت بذرهای عشق آماده سازیم.

_گناه کاری است که شما  به زیان خویشتن خویش انجام می دهید.هر احساس ،باور یا کلامی که به زیان شماست گناه است.

_شما وقتی برای هر چیزی خود را مورد قضاوت قرار دهید یا سرزنش می کنید،به زیان خویش عمل می کنید.بی گناه بودن یعنی درست برخلاف این.بی عیب و نقص بودن یعنی به زیان خود نبودن. شما وقتی معصومانه عمل می کنید ،وقتی بی گناه هستید، مسئولیت اعمال خود را می پذیرید،اما خود را مورد قضاوت قرار نمی دهید و سرزنش نمی کنید.

_ معصوم بودن در کلام،یعنی آن را علیه خویشتن به کار نگرفتن.اگر من شما را در خیابان ببینم و احمق خطابتان کنم ،به نظر می رسد که از کلام علیه شما استفاده کرده ام.اما در واقع از کلامم علیه خودم استفاده کرده ام،چون شما به خاطر سخنان من از من بیزار می شوید و این بیزاری برای من خوب نیست.بنابراین اگر من خشمگین شوم و با کلامم زهر به سوی شما سرازیر کنم،در واقع از کلامم علیه خودم استفاده کرده ام.

_کلام ،جادوی خالص است و مقتدرترین موهبتی است که ما انسان ها داریم.

_ما هرگاه عقیده ای را می شنویم و آن را باور می کنیم،میثاقی را می پذیریم که  بخشی از نظام باورهای ما می شود.

_غیبت بدترین نوع جادوی سیاه است،چون زهر خالص است.

_ضرب المثلی قدیمی می گوید:"بدبختی شراکت را دوست دارد."کسانی که در جهنم به سر می برند نمی خواهند تنها باشند.

_ذره ای اطلاعات غلط می تواند ارتباط بین افراد را مختل کند یا از بین ببرد ،و از طریق انتقال از یکی به دیگری،مثل یک بیماری مسری همه را آلوده کند.

_اگر ما اولین میثاق که با کلام خود مرتکب گناه نشویم،را در زندگی سرمشق خود قرار دهیم؛همه ی سموم عاطفی از ذهن ما پاک می شود و دیگر در رابطه مان  با دیگران اثر نمی گذارد.

_ شما می توانید میزان معصومیت در کلام را با میزان عشق به خود بسنجید.این که چقدر خود را دوست دارید و چه احساسی نسبت به خود دارید،مستقیماً با کیفیت و صداقت کلام شما ارتباط دارد.وقتی در کلام بی گناهید، احساس خوبی دارید،شاد هستید و با خود در صلح و آرامش به سر می برید.

_ با کلام خود گناه نکنید.این اولین میثاق است و شما اگر می خواهید آزاد باشید، اگر می خواهید شاد باشید،و اگر می خواهید از آن مرتبه ی وجودی که دوزخ نام دارد بیرون بیایید،باید آن را بپذیرید.

_ دومین میثاق این است که : هیچ چیز را به خود نگیرید.

_اهمیت شخصی ،یا همه چیز را به خود گرفتن ،بیانگر نهایت از خود راضی بودن است، چون شخص بر این تصور است که همه چیز مربوط به "من" است.

_برای من مهم نیست که شما درباره ام چه می اندیشید،و آنچه را می اندیشید به خودم نمی گیرم. وقتی مردم می گویند:"میگوئل، تو بهترین هستی" ،آن را به خودم   نمی گیرم ، و وقتی هم می گویند:" تو بدترین هستی "، باز هم به خودم نمی گیرم. می دانم شما وقتی خوشحال هستید ممکن است بگویید:" میگوئل، تو فرشته ای !" اما وقتی روحیه تان  بد است ، می گویید" اوه، تو مثل شیطانی!چقدر نفرت انگیزی!چطور ممکن است این حرف ها را بزنی؟" در هر صورت روی من اثری نمی گذارد،چون خودم می دانم چه هستم،نیازی ندارم که از سوی دیگران پذیرفته شوم.

_دیگران عقاید خود را دارند ، که متناسب و موافق با نظام اعتقادی شان است،پس آنچه درباره ی من می اندیشند،واقعاً درباره ی من نیست،بلکه درباره ی خودشان است.

_ممکن است بگویید:"میگوئل،آنچه تو می گویی مرا اذیت می کند."اما آنچه من می گویم شما را اذیت نمی کند؛بلکه آن چیزی که در شما زخم خورده است،با حرف های من آزار می بیند.

_شما تصویر یا فیلم کاملی در مغزتان می سازید،و در آن فیلم شما کارگردان هستید، تولید کننده هستید، بازیگر هستید.هر کس دیگری نقش دوم را دارد.این فیلم شماست.

_شما عصبانی می شوید چون ترسیده اید،چون درگیر ترس هستید.اگر نترسیده باشید، هیچ دلیلی وجود ندارد که از دست من عصبانی شوید.اگر نترسیده باشید ، هیچ دلیلی  وجود ندارد که از من متنفر باشید. اگر نترسیده باشید، هیچ دلیلی وجود ندارد که حسود یا غمگین باشید.

_از دیگران انتظار نداشته باشید که به شما راست بگویند،زیرا آنها به خود نیز دروغ می گویند. شمااید به خود اعتماد کنید و تصمیم بگیرید که آیا مایلید آنچه را دیگران به شما می گویند باور کنید یا نه.

_ وقتی ما آدم ها را همان طور که هستند ببینیم بدون این که رفتار و گفتار آنها را به خود بگیریم، هرگز از آنها آزار نمی بینیم.حتی اگر دیگران به شما دروغ بگویند، ایرادی ندارد. آنها به شما دروغ می گویند چون می ترسند.می ترسند که شما متوجه شوید آنها کامل نیستند.

_شما درخواهید یافت که برای انتخاب های درست بیش از آن که نیاز به اعتماد کردن به دیگران داشته باشید، نیاز دارید که به خودتان اعتماد کنید.

_ وقتی هیچ چیز را به خود نگیرید،به آزادی قابل توجهی دست می یابید. در برابر جادوی سیاه ایمن می شوید و هیچ طلسمی ،هر چند قوی باشد ، نمی تواند به شما آسیب بزند.همه ی عالم می توانند پشت سر شما حرف بزنند و غیبت کنند، و شما اگر هیچ چیز را به خودتان نگیرید، از آسیب در امان خواهید بود.

_ شما هرگز مسئول اعمال دیگران نیستید؛فقط مسئول خودتان هستید.

_بدون احساس گناه یا قضاوت درباره ی خویش می توانید تصمیم بگیرید که همواره به دنبال دل خود بروید.آنگاه می توانید در میان دوزخ بمانید اما آرامش درونی و شادی را تجربه کنید.

_سومین میثاق این است :تصورات باطل نکنید.

_همه ی غم و اندوه و ماجراهای فاجعه باری که در زندگی تجربه کرده ایم،ریشه در تصورات و به خود گرفتن مسائل دارد.

_به خاطر آورید که غیبت راه ارتباطی ما با یکدیگر در رویای دوزخ، و شیوه ی انتقال زهر به یکدیگر است.

_همیشه بهتر است توضیح بخواهیم تا این که تصوراتی به سر راه دهیم که موجب رنج کشیدن ما می شوند.

_ما فقط آنچه را می خواهیم می بینیم و آنچه را می خواهیم می شنویم.

_ما می ترسیم در حضور دیگران خودمان باشیم،چون فکر می کنیم که دیگران ما را مورد قضاوت قرار می دهند.

_پیش از آن که دیگران ما را طرد کنند، خودمان خود را طرد می کنیم.

_دیگران اگر تغییر می کنند،به این دلیل است که می خواهند تغییر کنند،نه به این دلیل که شما می توانید آنها را عوض کنید.

_عشق واقعی پذیرش دیگران است همان طور که هستند، بدون تلاش برای تغییر دادنشان.

_شما باید شهامت این را بیابید که آنچه را می خواهید درخواست کنید.هر کسی حق دارد که به شما "آری" یا "نه" بگوید،و شما همیشه حق دارید که درخواست کنید.

_اطلاعات یا عقاید بذری است که در ذهن ما کاشته می شود.آنچه واقعاً تفاوت ایجاد می کند عمل است.عمل کردن مکرر و مکرر اراده ی شما را تقویت می کند، دانه را آبیاری می کند، و بنیانی قوی و محکم می گذارد تا عادات جدید رشد کنند.

_چهارمین میثاق:"همیشه بیشترین تلاش تان را بکنید.

_وقتی صبح سرحال و پرانرژی از خواب بیدار می شوید، بیشترین تلاشتان بهتر از زمانی است که شب است و خسته هستید.

_بیشترین تلاش شما بستگی به این دارد که خوشحال هستید یا ناراحت یا خشمگین یا حسود.

_بدون توجه به کیفیت،همواره بیشترین تلاشتان را بکنید.

_مهم نیست که بیمار یا خسته باشید-وقتی همیشه بیشترین تلاشتان را بکنید ، جایی برای قضاوت و احساس تقصیر نمی ماند.

_تو به این دنیا نیامده ای که زندگی یا شادی ات را قربانی کنی.تو برای زندگی کردن، برای شاد بودن و برای عشق ورزیدن آمده ای.

_افرادی که فقط وقتی اقدام به عمل می کنند که امید پاداش داشته باشند، و اینان از خود عمل لذت نمی برند.به همین دلیل است که بیشترین تلاش خود را نمی کنند.

_اگر شما اقدام به عملی کنید فقط به خاطر نفس آن عمل و بدون انتظار پاداش، متوجه می شوید که از هر کاری می کنید لذت می برید.پاداش خواهد آمد،اما شما وابسته به آن نیستید.

_هنگامی که بیشترین تلاشتان را بکنید،نه بیشتر و نه کمتر،آن وقت می آموزید که خود را همان طور که هستید بپذیرید.

_بهترین راه برای گفتن"خدایا،دوستت دارم"این است که زندگی کنیم و بیشترین تلاشمان را بکنیم.

_بهترین راه برای گفتن "خدایا شکرت"این است که گذشته را رها کنیم و در زمان حال زندگی کنیم.

_ لذت نبردن از آنچه اکنون رخ می دهد یعنی در گذشته زندگی کردن،و این به معنای نیمه زنده بودن است،که موجب دلسوزی برای خویشتن،رنج بردن و اشک ریختن می شود.

_شما با حق شاد زیستن به دنیا آمده اید.با حق دوست داشتن،لذت بردن و عشق را با دیگری شریک شدن به دنیا آمده اید.شما زنده هستید،پس زندگی کنید و از زندگی لذت ببرید.

_ما نیاز نداریم چیزی را بدانیم یا ثابت کنیم.فقط بودن،خطر کردن و از زندگی لذت بردن است که اهمیت دارد.

_هر آنچه در زندگی آموخته اید،از طریق تکرار آموخته اید.

_مسئله این نیست که ساعت های متمادی مراقبه کنید یا به خیالپردازی و رویا دیدن در بیداری بنشینید. باید برخیزید و انسان باشید.باید زن یا مردی را که هستید گرامی بدارید. به بدنتان احترام بگذارید، از بدنتان لذت ببرید،بدنتان را دوست داشته باشید، آن را تغذیه کنید، تمیز نگهش دارید و آن را شفا دهید. ورزش کنید و آنچه را احساس خوبی به بدنتان می دهد انجام دهید.

_اگر با کلام خویش گناه نکنید، اگر هیچ چیز را به خود نگیرید،اگر تصورات باطل نداشته باشید و اگر همواره بیشترین تلاش خود را بکنید، زندگی قشنگی خواهید داشت. خواهید توانست زندگی تان را صد در صد تحت اختیار بگیرید.

_اگر شکست خوردید ، خود را مورد قضاوت قرار ندهید.اجازه ندهید که قاضی تان این رضایت را به دست آورد که شما را محکوم کند.محکم و پرطاقت باشید. دوباره برخیزید و دوباره با خود میثاق ببندید.

_ به آینده فکر نکنید؛حواستان را جمع امروز کنید، و در زمان حال زندگی کنید.فقط برای امروزتان زندگی کنید.همیشه نهایت تلاش خود را بکنید تا به میثاق ها وفادار باشید.

_آزادی حقیقی مربوط به روان و جان بشر است، یعنی آزاد باشیم که آن که واقعاً هستیم باشیم.

_ما خودمان مانع آزادی خویش هستیم.

_بچه های کوچک از بیان احساسات واقعی خود نمی ترسند.آنها به قدری مهربان هستند که اگر عشق ببینند،در آن ذوب می شوند.آنها اصلاً از دوست داشتن نمی ترسند.این توصیف یک انسان طبیعی است.ما در کودکی از آینده نمی ترسیم و از گذشته شرم نداریم.تمایل انسانی و طبیعی ما این است که از زندگی لذت ببریم،بازی کنیم ،کشف کنیم، شاد باشیم، و دوست بداریم.

_شادمانه ترین لحظات زندگی ما وقتی هستند که خود واقعی ما بیرون می آید،وقتی است که به گذشته نمی اندیشیم و دلواپس آینده نیستیم.

_خود واقعی هر یک از ما کودک کوچکی است که هنوز رشد نیافته است.گاهی اوقات وقتی به ما خوش می گذرد یا داریم بازی می کنیم، وقتی احساس شادی می کنیم، وقتی نقاشی می کنیم، یا شعر می نویسیم،یا پیانو می زنیم،یا به هر طریقی احساسات خود را بیان می کنیم، این کودک بیرون می آید.

_اولین گام به سوی آزادی شخصی، آگاهی نام دارد.ما نیاز داریم که بدانیم آزاد نیستیم، تا بتوانیم به سوی آزادی برویم.ما نیاز داریم که از مشکل آگاه باشیم، تا بتوانیم آن را حل کنیم.

_آگاهی قدم اول است ، چون اگر آگاه نباشیم، هیچ چیز را نمی توانیم تغییر دهیم.اگر ندانیم که ذهنمان پوشیده از زخم ها و پراز سموم عاطفی است، نمی توانیم دست به پاکسازی و شفای زخم ها بزنیم،و به رنج کشیدن ادامه می دهیم.

_تولتک بودن یک طریقه ی زندگی است.طریقه ای از زندگی است که در آن مرید و مراد وجود ندارد،که در آن شما حقیقت خویش را دارید و بر مبنای حقیقت خویشتن زندگی می کنید. یک تولتک خردمند می شود،وحشی می شود، و دوباره آزاد می شود.

_سه نوع استادی هست که به انسان ها کمک می کند تولتک شوند.اولین آنها"استادی در آگاهی"است؛ یعنی شما آگاه شوید که واقعاً چه کسی هستید و چه امکاناتی دارید. دومین آنها"استادی در دگرگونی"است:چگونه تغییر کنید،چگونه از اهلی شدن گذشته رها شوید.سومین آنها"استادی در نیت"است. نیت همان زندگی است؛ همان عشق بی قید و شرط است.

_از دیدگاه تولتک ها همه ی انسان هایی که اهلی شده اند بیمار هستند.

_یکی از کارکردهای مغز، تبدیل انرژی مادی به انرژی عاطفی است.مغز ما کارخانه ی عواطف است. و مهم ترین کارکرد ذهن رویا دیدن است.

_آزادی که ما در جستجویش هستیم،استفاده کردن از ذهن و جسم خودمان و زیستن زندگی خویشتن است.

_بهشت هم مانند دوزخ در درون ذهن ما جای دارد.آنجا مکانی ات برای شادی، برای مسرت، مکانی که در آن آزادیم دوست داشته باشیم و واقعاً خودمان باشیم.ما می توانیم در همین زندگی به بهشت دست یابیم؛ نیازی نیست صبر کنیم تا پس از مرگ به آن جا برویم.خداوند همواره حضور دارد و ملکوت بهشت هم جا هست، اما نخست ما باید چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن حقیقت داشته باشیم.

_یکی از راه های آزادی ،رهایی از ترس است.برای رهایی از آن ،باید با آن رودررو شد. هر بار که با یکی از ترس هایمان رودررو می شویم، کمی آزاد تر می گردیم.

دومین راه برخورد با آن این است که باید مهار عواطف خود را به دست بگیریم، باید از سوخت رساندن به عواطف ناشی از ترس دست برداریم.

_اگر آگاه شوید که کل ماجرای زندگی شما نتیجه ی باورهای شماست و آنچه باورش کرده اید واقعیت ندارد، آنگاه می توانید این وضعیت را تغییر دهید.

_تمرین است که استاد را می سازد.

_چگونه دیدن جهان بستگی به عواطفی دارد که احساس می کنیم.

_اگر کسی بگوید:به هیچ چیز و هیچ کس اعتماد ندارم،همه ی اینها به این دلیل است که با چشمان ترس به دنیا می نگرد.

_وقتی که ذهن بسیار ترسیده باشد و زخم ها بسیار دردناک باشند، رفتار روان پریشانه ظاهر می شود، و در این صورت قطع رابطه با جهان بیرون بهتر و مطمئن تر به نظر می رسد.

_برای رهایی از وضعیت ذهنی بیمار ، به حقیقت نیاز داریم تا زخم های عاطفی را بگشاید،زهر آنها را خارج کند و زخم ها کاملاً شفا یابند.برای این کار باید کسانی را که احساس می کنیم در حق ما ظلم روا داشته اند را ببخشیم؛نه به این دلیل که آنها لایق بخشایش هستند، بلکه به این دلیل که ما خودمان را بیش از آن دوست داریم که حاضر باشیم بهای این ظلم را بپردازیم.

_بخشایش تنها راه شفایافتن است.ما می توانیم بخشایش را برگزینیم چون نسبت به خویشتن احساس همدردی داریم.

_ وقتی کسی را ببینید بی آن که دیگر واکنش عاطفی ناخوشایندی نسبت به او داشته باشید،می فهمید که او را بخشیده اید.نام آن شخص را می شنوید و دیگر واکنش ناخوشایندی نشان نمی دهید.وقتی کسی به آن زخم قدیمی دست بزند و این دیگر شما را نیازارد، می فهمید که واقعاً موفق به بخشیدن شده اید.

_عواطف هستند که رفتارهای انسان را در اختیار دارند.

_مهار کردن و خویشتن داری همان سرکوب کردن نیست،مهار کردن یعنی تسلط بر عواطف و بیان آنها در مواقع مناسب،نه زودتر و نه دیرتر.

_فرشته ی مرگ به ما می آموزد که هر روز طوری زندگی کنیم که انگار آخرین روز زندگی ماست،انگار که فردایی نخواهد بود.

_این چیزی است که در روش تولتک ها، فرشته ی مرگ به ما می آموزد.فرشته ی مرگ به سوی ما می آید و می گوید:"می بینی،هر چه این جا هست از آن من است، نه از آن تو.خانه ات، همسرت،فرزندانت،اتومبیلت،شغلت،پولت-همه به من تعلق دارد و من هر وقت بخواهم،می توانم آنها را بگیرم،اما فعلاً تو می توانی از آنها استفاده کنی."

                              

                          پایان11/03/1399

نظرات  (۱)

ممنون از مطالب ارزشمندتون.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی