خوێندەوەکانم

چکیده ای از کتاب های خوانده شده

چکیده ای از کتاب های خوانده شده

مطالبی که در این وبلاگ مطالعه می فرمایید گزییده ای از کتاب هایی است که مطالعه کرده ام
امید است که مفید باشد

عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست/مگان دیواین

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۵:۰۷ ب.ظ

نظر من درباره ی این کتاب:

یکی از معدود کتاب هایی است که به مبحث سوگواری پرداخته است.در این کتاب روش درست برخورد هنگام از دست دادن عزیزان و یا از دوستانی که دچار فقدان شده است بیان شده است.به طور کلی فرهنگ عزاداری در هنگام سوگ رو بیان کرده است.به نظر من همه کس به نوعی در طول زندگی احتمال تجربه کردن فقدان رو پیدا میکنه؛خوشا این که فرهنگ مواجه با آن را از همین الان یادبگیریم.امیدوارم مثل من برای شما هم مفید باشد.

 

                                       

_سوگ هیچ ایرادی ندارد.سوگ امتداد طبیعی عشق است،پاسخی سالم و عاقلانه به فقدان.اینکه سوگ حس بدی به همراه دارد باعث نمی شود بد باشد.

_وقتی از فقدان و سوگ می گویم،در مورد چیزهایی فراتر از آنچه نظم طبیعی می دانیم صحبت می کنم.

_سوگ به دل آدم مربوط است،نه به منطق.فریادی که در مرکز سوگ قرار دارد از ته دل و واقعی است.همان عشق در وحشی ترین و آزادترین شکل خود است.

_صحبت کردن در مورد درد خود راهی است که گوینده توجه را از حمایت شما به نیازهای خود جلب می کند.

_باید مراقب باشیم،سوگ هیچ کس را نادیده نگیریم.

_آنچه باید به عنوان تمرین به یاد داشته باشیم این است که به تمام سوگ ها احترام بگذاریم.به فقدان ها احترام بگذاریم،چه کوچک و چه بزرگ،چه زندگی تان را تغییر بدهند و چه یک لحظه تان را.و بعد،آن ها را با هم مقایسه نکنیم.اینکه همه ی مردم درد را تجربه می کنند دوای هیچ دردی نیست.

_باید بتوانیم چیزی را که واقعیت دارد بگوییم،بدون اینکه بترسیم ضعیف یا آسیب دیده یا به طریقی شکست خورده ی داستان فرهنگی به نظر بیاییم. باید صحبت کردن درباره ی دردمان را درست مثل صحبت کردن درباره ی لذتمان عادی کنیم.

_همدلی نشانه ی خویشاوندی است.شاهدی بر ارتباطمان است.اینکه به خاطر یکدیگر احساس درد می کنیم، نشان می دهد باهم در رابطه ایم.دستگاه کناره ای مغز ما، قلب ما و بدن ما برای همین ساخته شده است.ما برای این ارتباط اشتیاق داریم.

_ والاترین سطح واقعی رشد و پیشرفت در دردکشیدن با یکدیگر است؛در همراهی است ،نه در اصلاح.پذیرش تنها درمان واقعی سوگ است.پذیرش یعنی دیده شدن و شنیده شدن و درون حقیقت زندگی خود مشاهده شدن.

_ بهترین واکنش به سوگ همراهی است،نه اصلاح.

_سوگ همان قدر نیاز به راه حل دارد که عشق دارد.نمی توانیم بر مرگ یا فقدان یا سوگ پیروز شویم.این ها عناصر ثابت زنده بودن اند.اگر همچنان آن ها را مسائلی ببینیم که باید حل شوند،هرگز در عمیق ترین دردهایمان به آرامش و تسلی خاطر نمی رسیم.

_جایی که هیچ ابزاری وجود نداشته باشد،"پذیرش"بهترین درمان است.

_هرکاری که به نظرتان سنگین است به دیگران بسپارید و هرجا ممکن است، به کسی اجازه ندهید کارهایی را که به نظرتان صمیمی و مهم است انجام دهد.

_انسان ها موجوداتی داستان سرایند:به همین دلیل است که اسطوره های فرهنگی ،داستان های  خلقت ،و فیلم داریم.

_اگر نمی توانید داستانتان را به انسان دیگری بگویید،راه دیگری پیدا کنید؛دفتر خاطرات،نقاشی، داستان سوگتان را تبدیل به رمانی گرافیکی با داستانی بسیار تاریک کنید.یا به جنگل بروید و به درختان بگویید.وقتی بتوانید داستانتان را بدون اینکه کسی سعی کند تغییرش بدهد بگویید،خیالتان راحت می شود.درختان نخواهند پرسید:"واقعاً حالت چه طور است؟"و باد اهمیتی نمی دهد اگر گریه کنید.

_وقتی کسی که دوستش دارید می میرد،فقط او را در حال یا در گذشته از دست نمی دهید؛آینده ای را هم که باید می داشتید و ممکن بود با او داشته باشید از دست می دهید.

_اگر چیزی وجود دارد که حتی لحظه ای به شما تسکین و آرامش می دهد، به سمت آن حرکت کنید؛فرقی نمی کند چه باشد.پیدا کردن فرصت استراحت در سوگ تقریباً غیرممکن است ،اما این فرثت های گاه به گاه ضروری اند.یک روز(یا بیشتر)داخل حصاری به انتخاب خودتان برای سلامتی مفید است.

_اگر درآوردن حلقه ی عروسی تان حالتان را بد می کند،زمان مناسبی برای درآوردن آن نیست.اگر با جابه جا کردن هرچیزی در اتاق بچه تان مضطرب می شوید،پس هیچ چیزی را جابه جا نکنید.اگر کسی به شما گفته است وقت آن رسیده که لباس های خواهر تازه فوت شده تان را اهدا کنید و از فکر کردن به این کار کهیر می زنید،کمد خواهرتان را تا ابد نگه دارید.

_ لازم نیست چیزی را تغییر دهید مگر زمانی که آماده باشید.

_هیچ چیز خیلی زود یا خیلی دیر نیست.

_آنچه را باید انجام دهید همان زمانی که باید،انجام می دهی،نه لحظه ای قبل از آن. هرگز حس خوبی نخواهی داشت؛اما اگر باعث شود شما حالتان بد شود،اکنون زمانش نیست. برای هرگونه تصمیم گیری که باید بگیرید و تصمیماتی که احساس می کنید موظفید بگیرید،از معیار چگونگی حالتان استفاده کنید.

_هرکس به روش خاصی سوگواری می کند و هر کس به روش خاصی یادبود برگزار می کند یا می پذیرد که آن شخص در گذشته است.برای اینکه از توانتان به بهترین نحو استفاده کنید ،به روش دیگران احترام بگذارید و در عین حال  به نیازهای خودتان نیز رسیدگی کنید.

_هیچ چیزی دقیقاً مانند مرگ، افراد خانواده را دیوانه نمی کند.

_اگر دیدید درگیر بحث هایی شده اید از قبیل اینکه چه چیزی باید کجا باشد و چگونه، لطفاً با دل های دیگران از جمله دل خودتان مهربان باشید.در این وضعیت واقعاً کسی برنده نیست .مهم نیست چه کسی برنده ی شرایط یادبود یا ارثیه می شود،فردی که دوستش دارید همچنان مرده است.

_ لازم یا مفید نیست در هر نبردی مبارزه کنیم یا به هر چالشی پاسخ دهیم.بعضی وقت ها نادیده گرفتن رفتار نامناسب یا خواسته های بچه گانه عاقلانه ترین کار است. تمام تلاشتان را بکنید تا مرزهای سالم را حفظ کنید،نیازهایتان را بیان کنید ، و تا می توانید از مبارزه ها دور شوید.اگر چیزی برای شما مهم است، از خود و خانواده تان حمایت کنید و به یاد داشته باشید که مهم نیست نتیجه چه چیزی باشد،عشق و ارتباط شما با فردی که از دست داده اید هرگز از بین نمی رود.

_خشم پاسخ به حس بی عدالتی است.

_ خشم،اگر اجازه ی بروز پیدا کند،صرفاً انرژی واکنش است.اگر اجازه ی بروز پیدا کند به عشق محافظ شدید تبدیل می شود،عشق به خودتان و به کسی که از دست داده اید در برخی موارد به شما انرژی ای می دهد که با آنچه باید روبه رو شوید.اگر به آن احترام گذاشته شده و فضای ابراز وجود به آن داده شود، خشم داستانی می گوید از عشق و ارتباط و طلب آنچه از دست رفته است.هیچ چیز اشتباهی در این مورد وجود ندارد.

_راه حل زندگی کردن درون سوگ ،از بین بردن درد نیست،بلکه انجام دادن هرچه در توان داریم است برای کاهش رنج.دانستن تفاوت بین درد و رنج کمکتان می کند درک کنید که چه چیزهایی تغییر می کنند و چه چیزهایی صرفاً به عشق و توجه شما نیاز دارند.

_وقتی بدن و ذهن درد را تجربه می کنند،ما نیاز زیستی برای بیان آن داریم.دردی که مجاز نیست گفته شود یا بیان شود،به خودش می پیچد و مشکلات بیشتری ایجاد می کند.

_اینکه سوگ دردناک است دلیل نمی شود اشتباه باشد.درد پاسخی طبیعی و سالم به فقدان است.

_راه دوام آوردن در سوگ این است که به درد اجازه ی ظهور بدهیم و تلاش نکنیم آن را سرکوب کنیم یا به سرعت از میانش بگذریم.

_ درد خالص است و نیاز به حمایت دارد،نه راه حل؛اما رنج متفاوت است .رنج را می توان رفع کرد یا حداقل به طور قابل توجهی کاهش داد.برای تمایز بین این دو، باید برخی از اصطلاحات را تعریف کنیم.

_زمانی رنج می بریم که احساس بی توجهی یا بی حمایتی در دردمان کنیم.

_ زمانی رنج می بریم که غذا نمی خوریم،خواب کافی نداریم،زمان زیادی را کنار افراد سمی می گذرانیم،یا وانمود می کنیم که آنقدرها هم درد نداریم.خودمان را سرزنش می کنیم که چرا مانع این اتفاق نشدیم،بیشتر در موردش ندانستیم ،یا کار بیشتری انجام ندادیم.رنج باعث اضطراب و ترس و انزوا می شود.

_باید بفهمید درد چیست تا بدانید به حمایت نیاز دارد و رنج چیست تا بتوانید تغییرش دهید.

_سوگ درست مثل عشق منحصربفرد است.

_شواهدی از رنج:

خواب نامناسب،بی اشتهایی،اشتهای زیاد،کابوس،افکار مزاحم،اضطراب،قضاوت خود،واکنشی احساسی (واکنش پذیری متفاوت از سوگ یا درد است)،کم تحملی،حس گناه نامتناسب با مسئولیت واقعی،ناتوانی در تنفس طی احساسات شدید یا در تقسیم کردن شدت سختی تا حدی که بتوانید مراقب خودتان باشید.

_یکی از بزرگ ترین علل رنج بردن در زمان سوگواری صدمه ای است که با اندیشه هایمان به خودمان می زنیم.

_تنها راه فهمیدن چگونگی کاهش رنجتان این است که درموردش کنجکاو باشید و از قلمرو آن نقشه برداری کنید.

_هرچه بیشتر به دردتان توجه کنید،بیشتر آن را با خودتان همراه می کنید و بیشتر می توانید محبت و مراقبت لازم را برای دوام آوردن در این درد به خودتان بدهید.

_گاهی فقط باید بدانید که "می توانید" از خودتان مراقبت کنید.که هر اتفاقی بیفتد، در نظر خودتان کسی خواهید بود که دوستش دارید و تا جایی که می توانید مراقب خودتان هستید.انجام این کار به طور مکرر،کمکتان می کند که اعتماد به خودتان را تقویت کنید و به همین ترتیب، به راحتی با دردتان مستقیماً مواجه شوید.کمکتان می کند به دنبال دردتان بروید و با آن مهربان باشید.

_ شناختن نیازهای خودتان:

#درشرایط بحرانی،چه چیزی باعث می شود احساس حمایت بیشتری کنید؟چطور می توانیم شرایط غیرممکن را برایتان ملایم تر و آرام تر و ساده تر کنیم؟

#می توانید شروع به نوشتن کنید و نوشته ی خود را با این جمله شروع کنید:"اگر می خواهی زیر این آوار نفس بکشم..."

_"کار"اصلی ای که باید زمان سوگواری انجام دهید این است که یاد بگیرید چگونه در این زمان خودتان را تنها نگذارید.

_هنگامی که دنیای درونتان در حال ازبین رفتن است،روی جهان ملموس،بیرونی، و فیزیکی اطراف خود تمرکز کنید.به تفکرات درونتان پایان دهید و ذهن خود را آرام کنید. اجازه ندهید تفکراتتان ادامه یابد.

_ مهربانی مراقبت از خود است .مهربانی تشخیص این است که چه هنگام نیاز دارید کمی عقب نشینی کنید.این است که به خود اجازه دهید بدون پیش داوری سوگوار باشید،به خود اطمینان داشته باشید ،به مواردی که به بهبود حالتان کمک می کنند آری بگویید،و مواردی راکه کمک کننده نیستند قبول نکنید.مهربانی این است که اجازه ندهید افکار خودتان نابودتان کنند.

_توصیف مهربانی:"توجه آرام و ساکت به چیزی که تغییر نمی کند."

_مهربانی به خود شاید این باشد که بدون دادزدن سر خودتان به خودتان اجازه دهید تا هر وقت دوست دارید بخوابید.ممکن است نه گفتن به حضور در جمع باشد.ممکن است به این معنی باشد که کمی کمتر به خودتان سخت بگیرید،کمی از مسئولیت هایی که روی دوش خود می گذارید کم کنید.

_از خود بپرسید،مهربانی با خود به چه معنی است؟

_هنگامی که خود را غرق در سوگواری می بینید،مراقبت از خود سریع ترین و کوتاه ترین راه برای خروج از آن وضعیت است.

_اهمیت به نیازهای خود،خود را در درجه ی اول در نظر گرفتن،تلاش برای ایجاد جایگاهی برای آنچه شرایط را بهتر،ساده تر و ملایم تر می کند؛هیچ چیز از این مهم تر نیست.

_سوگواری بر ذائقه،هضم غذا ،فشارخون،ضربان قلب،تنفس،گرفتگی عضلات و خواب، و در حقیقت برهمه چیز تأثیرگذار است.علاوه بر تأثیرات فیزیکی،تغییرات شناختی،از دست دادن حافظه،گیجی و اختلال توجه هم در مراحل اولیه ی سوگواری اتفاق می افتد. گاهی این تأثیرات تا سال ها در بدن باقی می ماند،که کاملاً طبیعی است.

_ خوابیدن خیلی زیاد یا خیلی کم یکی از مسائل مهم در سوگواری است.

_خواب برای بازسازی بدن است و هنگامی که اوضاع کاملاً به هم ریخته است،اولین مرحله ای است که باعث بهبود اوضاع و آرامش می شود.

_اگر شما در هنگام سوگواری درگیر مشکلات خواب هستید؛تنها نیستید.اگر به این نتیجه رسیده اید که باید مدام بخوابید(تا جایی که دیگر نیازهای طبیعی زندگی اجازه می دهد)عیبی ندارد.تا جایی که می توانید و هر موقع می توانید بخوابید.خوابیدن به بازسازی بدنتان کمک می کند و آن را در بهترین و قوی ترین و سالم ترین حالت ممکن قرار می دهد.خوابیدن به معنی دوری کردن و انکار نیست،بلکه بازسازی و مهلت دادن به خود است.

_خواب در ایام سوگواری بسیار با اهمیت تر از بقیه ی مواقع است.

_توجه به بدن مهم ترین عامل در سوگواری است.نگهداری از بدن باعث کاهش اثرات سوگواری بر ذهن می شود.

_نگرانی درباره ی اتفاقاتی که رخ نداده اند بی فایده است.اگر اتفاق بدی واقعاً بیفتد،آن موقع با آن مواجه خواهی شد.امکان اتفاق افتادن رویدادهای بد خیلی کم است. اگر اتفاق افتاد ،بعد با آن روبه رو می شوی.

_بیشتر ترس های ما هیچ وقت اتفاق نمی افتند.

_مطالعات در حیطه ی علوم روان درمانی و عصب شناسی اثبات کرده اند که تنظیم تنفس باعث تسکین دستگاه عصبی شما در زمان اضطراب می شود.

_بازدم های طولانی باعث تسکین دستگاه عصبی می شود و جلوی ترشح زیاد هورمون استرس را که باعث اضطراب می شود می گیرد.

_طولانی تر کردن بازدم نسبت به دم باعث تسکین واکنش فرار یا مبارزه در سیستم عصبی می شود و به جای اینکه ذهنتان از فکری ترسناک به فکر ترسناکی دیگر بپرد، تمرکز بر تنفستان باعث به وجودآمدن فکری آرامش بخش در ذهنتان می شود.

_هنگامی که تفکرات شما بیشتر به سمت اضطراب و پریشانی می روند باید به نشانه ها دقت کنید،خود را آرام کنید،و به عملکرد فیزیکی بدنتان توجه کنید؛یعنی بخوابید، چیزی بخورید، استراحت کنید،و محلی را که در آن قرار دارید تغییر دهید.توجه به این نیازهای فیزیکی تا میزان زیادی استرستان را کاهش می دهد.

_تا زمانی که اتفاق بدی نیفتاده،لزومی ندارد درباره ی آن فکر کنید.

_اظهار اطمینان به خود خیلی بیشتر از فکرکردن درباره ی راه حل مشکلات به شما حس امنیت می دهد.

_ذهنی آرام و بدنی که به خوبی استراحت کرده بهترین ابزار برای غلبه بر موقعیت ها و استفاده از مهارت هاست.پشیمانی،سرزنش کردن خود،پیدا کردن مقصر،و شرمنده بودن هیچ کمکی نمی کند.

_بهترین راه برای کنترل افکار،مهارکردن قدرت شگفت انگیز تخیلاتمان است.

_مثبت فکر کردن زندگی را ساده تر می کند .

_به نقل از "اکارت تول":"اضطراب از تخیل شما برای خلق آینده هایی که نمی خواهید؛ استفاده می کند،پس نگذارید این کار را انجام دهد."

_به یاد داشته باشید که اضطراب غالباً با کمبود خواب و خوراک بدتر می شود.اضطراب به نوعی نشانه ای برای شماست تا به جسم خودتان رسیدگی کنید.

_هنر و نوشتن باعث می شود احساس بهتری پیدا کنید.

_درد مانند عشق به ابراز نیاز دارد.

_هر عمل خلاقانه،از جمله نوشتن،با کمک به شما از طریق گفتن داستان خود،به کاهش رنجتان کمک می کند.

_نویسنده ها دوبار زندگی می کنند :یک بار وقتی واقعاً اتفاق می افتد و یک بار وقتی آن را بر صفحه قرار می دهند.

_هر آنچه هنگام سوگواری خود انجام می دهید،لطفاً به یاد داشته باشید که آن مال شماست.هیچ کس حق ندارد به شما دیکته کند که هنرتان باید شبیه به چه باشد یا اینکه باید باعث بشود حس بهتری پیدا کنید.اکتشاف خلاقیت همدمی درون سوگ شماست،نه راه حل .به عنوان آینه ای درون دلتان،بگذارید هرچه می خواهد باشد.

_آنچه در اختیار شماست و آنچه تحت قدرت شماست،چگونگی مراقبت از خودتان است.

_ لازم نیست سوگتان را پشت سر بگذارید تا بتوانید زندگی زیبای جدیدی را شروع کنید.سوگ بخشی از شماست.هدف ما کامل شدن است،نه حذف کردن.

_این زندگی شماست و شما بهتر خودتان را می شناسید.هر طور تصمیم بگیرید که زندگی کنید،انتخاب درستی کرده اید.یکی از معلم های من می گفت:"مهم نیست چه انتخابی می کنید،مهم این است که انتخابتان ،با توجه به شناختی که از خودتان دارید، تا چه اندازه مناسب شماست."

_یکی از بزرگ ترین علل رنج در زمان سوگواری،نادیده گرفته شدن و به زور خوشحال شدن یا تشویق شدن به اینکه سوگتان را "پشت سر بگذارید"است.

_"هر اتفاقی دلیلی دارد." عجب حرف مسخره و تحقیرآمیز و وحشتناکی!گفتن آن به هر کسی باعث می شود احساس کند تقصیر گردن او است،چه برسد به کسی که درد دارد .آخر چه دلیلی ممکن است وجود داشته باشد؟

_مجبور نیستید کاری کنید که خلاف امنیتتان باشد،چه امنیت جسمی چه امنیت احساسی.

_اگر تصمیم بگیرید زندگی تان را،دل شکسته تان را،یا حتی حقایق سرد وسخت زندگی تان را برای دیگران افشا نکنید،به کسی که از دست داده اید خیانت نمی کنید.اگر چه صحبت کردن درباره ی چاله ی عظیمی که در زندگی تان باز شده است حس عجیبی دارد،گفتن"خوبم،ممنون"به سؤالی عادی در حالی که به هیچ وجه خوب نیستید،نوعی مهربانی به خودتان است.هر کسی سزاوار شنیدن درباره ی سوگ شما نیست.هر کسی توان شنیدن درباره ی آن را ندارد.فقط به خاطر اینکه کسی آن قدر به فکرتان بوده که احوالتان را بپرسد،مجبور نیستید جواب بدهید.

_بخشی از زندگی با سوگ این است که یاد بگیرید چه کسی ایمن و سزاوار است و چه کسی نه.بخشی از زندگی با سوگ یادگیری تشخیص صحیح زمان مناسب برای صحبت کردن است.

_ سوگ شما کتاب باز نیست که هر کسی آن را بخواند!نباید هم باشد.اینکه باچه کسی و در چه زمانی و در کجا می خواهید درددل کنید،در طول زمان  و حتی در طول یک روز تغییر می کند؛اما همیشه شمایید که انتخاب می کنید.

_افرادی را که از نیازهای متغیر شما حمایت می کنند در زندگی تان نگه دارید و بقیه را از زندگی خود دور کنید.

_ما همه ی اتفاقاتی را که در اطرافمان و برایمان رخ می دهد تحمل می کنیم،چون راه بهتری بلد نیستیم.

_سوگواری به طرز غریبی انسان را تنها می کند.

_دفاع از خودتان در مقابل کسی که امکان ندارد بفهمد،فقط وقت و قلب خودتان را تلف می کند.

_مهم این است که به خاطر داشته باشید سوگ شما،مانند عشقتان ،به خودتان تعلق دارد.هیچ کس حق ندارد به شما دیکته کند،قضاوتتان کند،یا آنچه را در زندگی به شما تعلق دارد نادیده بگیرد.هر چند،اینکه آنها حق ندارند قضاوت کنند،باعث نمی شود این کار را نکنند.

_گام هایی برای کاهش بحث بین خود و دیگران:

1#)به وضوح و با آرامش به نگرانی آن ها اشاره کنید.(از این که نگران زندگی من هستید ممنونم.)

2#)حریمتان را مشخص کنید.(می خواهم به این شسیوه زندگی کنم ،چون حس بهتری دارم و تمایلی به بحث در مورد زندگی ام ندارم.)

3#)مسیر گفتگو را تغییر دهید.(به عبارت دیگر حرف را عوض کنید،"دوست دارم درباره ی موضوعی دیگر صحبت کنیم،اما این موضوع جای بحث ندارد.")

اگر این سه مرحله به صورت متناوب استفاده شود،قضاوت های دیگران کمتر به گوشتان می رسد.

_اگر در زندگی تان افرادی وجود دارند که به مرز مشخصتان احترام نمی گذارند،از یک جمله ی یکسان استفاده کنید:"نمی خواهم در مورد این موضوع بحث کنم"و سپس موضوع بحث را عوض کنید.اگر آنها مجدداً به بحث ادامه دادند،مکالمه تان را کاملاً تمام کنید.از آن مکان دور شوید،یا خداحافظی کنید و تلفن را قطع کنید.

_با تغییر تمرکز از رفع سوگتان به حمایت واقعی از شما هنگام سوگواری،دوستان و خانواده تان می توانند به شما نزدیک تر شوندو عشق خودشان را نشان دهند.می توانند وضعیت را بهتر کنند،حتی اگر نتوانند آن را درست کنند.

_سوگ مشکل نیست که به راه حل نیاز داشته باشد.بلکه تجربه ای است که به حمایت نیاز دارد.

_اگر سوگ را مشکل ببینید،راه حل ارائه می دهید:باید لباس هایش را دور بریزی.حالا به به جای بهتری رفته است،پس سعی کن خوشحال باشی.نمی شود که تمام مدت یک گوشه بنشینی و غصه بخوری،آن ها چنین چیزی را برای تو نمی خواهند.شاید بهتر باشد بیشتر از خانه بیرون بروی.

_فرد سوگوار می داند که سوگش چیزی نیست که بخواهد حل کند.می داند هیچ "مشکلی "ندارد.هرچه دیگران بیشتر سعی می کنند سوگ او را حل کنند،بیشتر مأیوس می شود(و در حالت دفاعی فرو می رود).مأیوس می شود،زیرا راه حل نمی خواهد،حمایت می خواهد؛حمایت برای اینکه بتواند در شرایطی که برایش پیش آمده زندگی کند.حمایت برای اینکه بتواند آنچه را به او محول شده است بر دوش بکشد.

- افراد سوگوار انرژی زیادی را صرف دفاع از سوگ خود می کنند ،به جای اینکه در تجربه ی خود احساس کنند حمایت می شوند.

_حتی وقتی نیت خیر داشته باشید،سعی برای حل کردن سوگ همیشه نتیجه ای منفی دارد.

_وقتی دیدگاهتان نسبت به سوگ را به تجربه ای که نیاز به حمایت،دوست داشته شدن،و دیده شدن دارد تغییر دهید،آن موقع می توانیم واقعاً در مورد آنچه کمک می کند صحبت کنیم.

_کارهایی هستند که می توانید انجام دهید،نه برای اینکه سوگ دوستتان را برطرف کنید،بلکه برای اینکه درون سوگشان احساس کنند تنها نیستند و دوستشان دارند.

_استخوانی شکسته نیاز به گچ گرفتن دارد؛یعنی به حمایتی خارجی برای التیام و طی کردن روند درونی و پیچیده و سخت دوباره به هم جوش خوردن.وظیفه ی شما نیز در مورد  دوست سوگوارتان همانند گچ گرفتن است.نه اینکه خود جوش خوردن را انجام دهید،نه اینکه برای نقاط شکسته سخنرانی انگیزشی کنید و بگویید دوباره قرار است خوب شوند،نه اینکه به استخوان بگویید قرار است کامل شود.وظیفه ی شما صرفاً این است که آنجا باشید.خودتان را دور آنچه شکسته است بپیچید.

_بهترین راه کمک واقعی به افراد دردمند این است که اجازه دهیم درد خود را داشته باشند ،اجازه دهیم واقعیت و سختی درد خود را بیان کنند و به اشتراک بگذارند،بدون اینکه خودمان را وسط راه بیندازیم و سعی کنیم درد آنها را پاک کنیم،کوچک کنیم یا از بین ببریم،این مکث بین خواسته ی ناخودآگاهتان برای کمک و اقدام کردن باعث می شود ماهرانه و با عشق در مقابل درد حاضر شوید.مکث اجازه می دهد به یاد بیاورید که نقش شما نقش شاهد است،نه حل کننده ی مشکلات.

_نمی توانید درد کسی را با تلاش دورکردن درد کاهش دهید.تسکین درد در پذیرش آن است.

_  سوگ را با سوگ دیگری مقایسه نکنید.هر کسی در زندگی اش فقدان را تجربه کرده است،اما هیچ کس این سوگ را تجربه نکرده است.اغلب وسوسه می شوید که با بیان تجربه ی خودتان از سوگ،به فرد سوگوار نشان دهید که او را درک می کنید.اما واقعاً درک نمی کنید.نمی توانید درک کنید.حتی اگر فقدان شما عملاً خیلی مشابه فقدان آن ها باشد، در مقابل وسوسه ی استفاده از تجربه ی خودتان برای ارتباط با فرد سوگوار مقامت کنید.

_کوچک نمایی نکنید.ممکن است فکر کنید سوگ دوستتان با بزرگی موقعیت همخوانی ندارد.اینکه نظر آن ها را با چیزی که به نظر شما "واقعی تر"است هماهنگ کنید وسوسه انگیز است.

_از آنها تعریف نکنید.وقتی فردی را که دوستش دارید و دردمند است نیاز ندارد که شما از او تعریف کنید که چقدر باهوش،زیبا،مجرب،یا فوق العاده خوب است.به آنها نگویید که چقدر قوی و شجاع اند.سوگ به معنای خرد شدن اعتمادبه نفس نیست

_به کسی که دچار سوگ شده است به آنها یادآوری کنید که شما آنجا و در کنارشان هستید و همیشه می توانند زمانی که بار سوگ سنگین تر از آن است که به تنهایی به دوش بکشند و به شما تکیه کنند.به آنها اجازه دهید آشفته و پریشان باشند،بدون اینکه نیاز باشد چهره ی شجاع و دلیرشان را به شما نشان دهند.

_  نیاز نیست فرد سوگوار را تشویق کنید که قدردان خوبی هایی باشد که هنوز در زندگی اش وجود دارد.خوبی ها و بدی ها یک مکان یکسان را اشغال می کنند؛وجود یکی تناقض وجود دیگری نیست.

_همانند آینه عمل کنید و واقعیت خودشان را به آنها منعکس نمایید.زمانی که آنها می گویند:"همه چیز مزخرف است"بگویید:"بله،مزخرف است"و جالب است که این کار کمک بزرگی است.

_در مورد آینده و بعداً صحبت نکنید.وقتی کسی که دوستش دارید دردمند است، وسوسه می شوید به او بگویید چه اتفاقات فوق العاده ای در آینده منتظرشان است.در حال حاضر ،در همین لحظه ،آن آینده بی ربط است.

_در زمان حال حضور داشته باشید و اگر فرد سوگوار در مورد گذشته صحبت می کند به او ملحق شوید.اجازه دهید خودشان انتخاب کنند.

_ شما در صورتی می توانید راه حل ارائه دهید که خود شخص از شما راهنمایی و پیشنهاد بخواهد.متأسفانه در غیر این صورت پیشنهاد های مشتاقانه ی شما توهین آمیز و تحقیر آمیز به نظر می رسد.

_در همه چیز،نه فقط در مورد سوگ،خیلی مهم است که اول اجازه بگیرید و بعد توصیه یا پیشنهاد بدهید.

_به یاد داشته باشید که مدرک "کمک کردن"در کاهش درد دیده نمی شود،بلکه در فهمیدن این است که فرد سوگوار حمایت و پذیرش را با وجود دردش احساس می کند.

_مجبور نیستید با احساس فرد سوگوار درباره ی حرف یا عمل خودتان موافق باشید، اما باید به آنها احترام بگذارید.

_این دعایی است که برای خودم می کنم.که خودم را همان گونه که هستم بپذیرم،به خودم عشق بورزم،خودم را ببخشم و اجازه دهم رشد پیدا کنم.که راهی بیابم تا بدون تو در این جهان باشم و عشق وجودم را نگه دارد.

_نگویید"اگر به چیزی نیاز داشتی به من بگو"،چون دوست شما تماس نخواهد گرفت.نه به این دلیل که او نیازی ندارد،بلکه به این دلیل که شناخت نیاز،دانستن اینکه چه کسی می تواند به این نیاز پاسخ دهد،و در نهایت تماس گرفتن با شما بسیار فراتر از سطح انرژی،ظرفیت،و حوصله ی اوست.در عوض پیشنهادی مشخص ارائه دهید:"من رأس ساعت چهار عصر پنجشنبه برای بردن زباله ها آنجا هستم"یا هر روز صبح در مسیر رفتن به سرکار،برای بردن سگ به پیاده روی یک سری می زنم".همیشه قابل اعتماد باشید.

_سوگ هیچ وقت واقعاً تمام نمی شود.سوگ چیزی است که به روش های مختلف آن را بر دوش می کشیم.

 

                            پایان 12/04/1300 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی